جدول جو
جدول جو

معنی دم بریده - جستجوی لغت در جدول جو

دم بریده
ابتر
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
فرهنگ واژه فارسی سره
دم بریده
جانوری که دمش قطع شده باشد ابتر بی دم، شخص زرنگ چابک: شیطان دم بریده، حرفی که قسمت موخر آنرا ننوشته باشند: (یای تنکیر و خطاب و نسبت را غالب اوقات دم بریده مینوشتند)
فرهنگ لغت هوشیار
دم بریده
ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، ابتر، بریده دم، بکنک، کلته
کنایه از شخص زرنگ و مکار و حیله گر
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
فرهنگ فارسی عمید
دم بریده
((دُ. بُ دِ))
کنایه از شخص زرنگ و آب زیر کاه
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دماغ بریده
تصویر دماغ بریده
اکشم
فرهنگ واژه فارسی سره
آنکه پای او را قطع کرده باشند. یا پا بریده بودن، ترک آمد و رفت کردن: پای فلانی از اینجا بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط بریده
تصویر خط بریده
شکسته نویسی، دبیره شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه پی او قطع شده ظنکه وتر عرقوب او بردیده شده پی کرده پی زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم بریدن
تصویر قدم بریدن
ترک آمد و شد کردن، پا بریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه رگ وپی پایش بریده شده، پی برکشیده، پی کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم بریدن
تصویر قدم بریدن
ترک آمد و شد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم بریدن
تصویر قدم بریدن
((~. بُ دَ))
ترک آمد و شد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم کرده
تصویر دم کرده
هر چیزی که آن را دم کرده باشند از چای و قهوه و برنج و دارو، بادکرده، ورم کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم کرده
تصویر دم کرده
((دَ. کَ دِ))
هر نوع محلول دارویی گیاهی که از ریختن در آب جوش حاصل می شود
فرهنگ فارسی معین